صدراصدرا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

صدرا نفس مامان و بابا

هر روز شیطون تر از دیروز

از کارای جدیدت بگم که هر چیو بخوای با دست نشون میدی،اگه یه نی نی تو خیابون یا هر جای دیگه ببینی دوست داری باهاش ارتباط برقرار کنیو چشمش نشون بدی،وقتی میگم کلاغ پر انگشت من میگیری و بالا پایین میکنیش،حسابی اهل آب و چایی شدی تا دستم چایی میبینی میخوای،از شیشه خوشت اومده و هراز گاهی باهاش آب میخوری،تا صدای کلید یا باز و بسته شدن در میشنوی گریه میکنی و میری پشت در می ایستی،باید یواشکی بریم دستشویی چون پشت سرمون میای ولی اگه بفهمی چراغ دستشویی روشن میای پشت در و گریه میکنی اونقدر که دل آدم برات کباب میشه،وقتی میگم ناز، ناز،خودت ناز میکنی. هر کی بگه یا الله  باهاش دست میدی،بای بای میکنی،بابا، به به، ده ده،ددر،بده،میگی وقتی ازت میپرسم بابا کو ...
25 شهريور 1392

پدر

د ست کوچولو پا کوچولو گریه نکن بابات میاد تا خونه ی همسایه ها صدای گریه هات میاد گشنه شدی شیرت بدم تشنه شدی آبت بدم خوابت میاد بگو لا لا، تا من کمی تابت بدم تق و تق و تق این باباشه صداش میاد گریه نکن تا بشنوی صدای کفش پاش میاد.  منبع:http://mohamad27.niniweblog.com  خدایا به عظمت و بزرگیت قسم سایه مهر پدر را از هیچ کودکی دریغ مکن.آمین بابایی یه هفته رفته بود تهران وقتی اومد از خوشحالی مونده بودی چیکار کنی همش لباش و صورتش ناز میکردی جیغ میکشیدی و میخندیدی انگار میخواستی خوشحالیت با همه تقسیم کنی. ...
9 شهريور 1392

خواب در کالسکه

سلام جون دلم نمیدونم از کجا شروع کنم از کدوم شیطتنتت بگم.بزار از شیطنت نیم ساعت پیشت بگم وقتی که از خواب بیدار شدی و مشغول بازی بودی منم داشتم رخت خوابت جمع میکردم آخه حدود 3 هفته است که خودم رو تخت میخوابم و شما رو پایین تخت میخوابونم دوست ندارم بیشتر از این وابسته ام بشی کم کم باید مستقل بشی ولی راستش جرات نمیکنم تنها تو اتاق بخوابونمت تصمیم دارم تختت سرهم کنم و امیدوارم باهاش کنار بیای و داخلش بخوابی دوران نوزادیت که زیاد ازش خوشت نمیومد خلاصه امروز صبح رفتی سراغ سطل آشغال اتاق و درش باز کردی به به کاغذ چیزی که صدرا خان عاشقش خلاصه قصد برداشتن کاغذای داخل سطل داشتی که مامان مثل عجل معلق اومد و ازت گرفت.بردمت آشپزخونه و سبد اسباب بازیات ...
6 شهريور 1392
1